سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :59
بازدید دیروز :21
کل بازدید :268220
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/5
1:50 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

 

با یاد دوست

 

همیشه همین گونه بوده است ... من که از همیشه تا همیشه غرق در نشانه هایت بوده ام دیگر نباید تعجب کنم ...

اما دوست می دارم که شگفت زده شوم از نگاهت و در دلم قند آب می کنند وقتی احساس کنم به شیوه ی خودت عیدی هم به من داده ای!

بانو!

نگاهت را از من دریغ مدار ... حتی یک لمحه ...

بانو!

صفای نگاهت که تمام قلبم را تسکین می دهی از ... از ... از غم این زمانه که نه! از حرف و از وارونگی های این زمانه ...

خودم را ... دلم را ... جان و هستیم را به دست خودت می سپارم ...

* * *

پیرو همان نشانه ها و همان عیدی هایی که دست خودش است و بس، امروز وقتی صفحه ی نظرات لمحه را باز کردم با پیغامی از یک شاعر وارسته مواجه شدم که سالها پیش در دفتر روزنامه با ایشان برخورد کردم و اجازه گرفتم تا سپیدهایشان را در وبلاگ ثبت کنم ...

باورم نمی شد آقای سعید آقایی بعد از چندین سال به کلبه ی پرحرفی های من پابگذارند و در روز میلاد بانوی دوعالم سروده ای در رثای حضرت فاطمه ی زهرا برایم ارسال کنند.

برای من که همیشه به دنبال نشانه ام و در این روزها بار دیگر احساس می کنم با نشانه ها احاطه شده ام، این سروده ی سپید یک عیدی باورنکردنی و دوست داشتنیست ... 

بخوانید شعر "نام زهرا شهر را آفتابی می کند"، از جناب سعید آقایی:

کار شاعران شعور

قدم زدن در باغ معارف شده

تا از لابه لای برگ های زندگی

شکار نیم نگاه آفتاب شوند

-همان برای مستی شان کافی ست

اگر مات درخت ها نگردند-

می خواهند در تقویم دلبری، ببیند

مادر خورشید

کی و از کجا طلوع کرده؟

... واژه هایی که گستاخانه

به دل آسمان حمله برده اند

شاعر را به بالاترین نقطه پیوند می زنند

و اکنون

قدم های قلم می نویسد

الف:

زمین زنده شده

و بوی باران آسمان می آید

عالم، درست به اندازه یک نقطه عشق

بزرگ

و از همین نقطه

قصه آفرینش آغاز ...

دوباره الف:

این جا، ما کودکان ذهن خاکی 

بلند می شویم، قد می کشیم

و از پشت پنجره میلاد

ماه را نگاه می کنیم که پر از ستاره شده

از پشت شیشه احساسمان 

امید را نوازش می کنیم

... باز هم الف:

ای بانوی آب و آفتاب

کوثر نور

مادر پدر امت خدا

مادرت، خدیجه

امروز شادمان ترین مادر آفرینش

و پدرت، محمد (ص)

سعادتمندترین پدر خلقت

و تو، فراتر از یک انسان

بندگی را معنا کردی-بزرگترین فرهنگ زیستن-

و به عشق ارزش بخشیدی -گرانترین کالای وجود-

... مجموعه جمع زیبایی ها و منشور خوبی ها

حکمت از سینه ی سینای تو جوشید

و با تمام مقامی که داشتی

تنها

صبر صبر را جامه کردی

... آیا

شهر آشوب دلمان

و کتاب حرف های سفید و سیاه دلمان

امروز به نام مقدس تو

مطلا می گردد؟

... در این سیاهی پر از ترس

پر از خاک های خاکستری

نام عشق

نام زهرا

شهر را آفتابی می کند

     - ای کاش در وادی ارادت

      حرفی بیش از الف نجوییم-

 

عید بر همگان مبارکباد

 


90/3/3::: 10:26 ع
نظر()